جدول جو
جدول جو

معنی رستخیز برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو

رستخیز برآوردن(تَ رِ قَ / قِ کَ دَ)
غوغا و فریاد و شور پدید آوردن. فریاد و داد بلند کردن:
به گردنش بر زد یکی تیغ تیز
برآورد ناگاه از او رستخیز.
فردوسی.
برآورد از آن شارسان رستخیز
همه برگرفتند راه گریز.
فردوسی.
همی شد پس گرد با تیغ تیز
برآورد از آن انجمن رستخیز.
فردوسی.
سر او ببرم به شمشیر تیز
برآرم ز ایوان او رستخیز.
فردوسی.
مرا گفت برگیر شمشیر تیز
ز جانشان برآور یکی رستخیز.
فردوسی.
می خواست رستخیز ز عالم برآورد
آن باغبان که تربیت این نهال کرد.
ضمیری اصفهانی.
و رجوع به رستخیز و رستاخیز و رستخیز افکندن شود
لغت نامه دهخدا
رستخیز برآوردن((~. بَ. وَ دَ))
هلاک کردن، دمار برآوردن
تصویری از رستخیز برآوردن
تصویر رستخیز برآوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رِ قَ / قِ اَ تَ)
یا رستخیز برآمدن از (ز). غوغا و شور و فریاد برآمدن. هنگامه برپا شدن:
به کوهم زند تا شوم ریزریز
بدان تا برآید ز من رستخیز.
فردوسی.
ز بس نیزه و گرز و شمشیر تیز
برآمد همی از جهان رستخیز.
فردوسی.
عنان کرد پیچان براه گریز
برآمد ز گودرزیان رستخیز.
فردوسی.
گرفتند پیلان اسرت گریز
برآمد ز زابل گره رستخیز.
اسدی (گرشاسب نامه ص 182).
درافتاد دارا بدان زخم تیز
ز گیتی برآمد یکی رستخیز.
نظامی.
از آن پیشتر کآمد این سیل تیز
چرا برنیامد ز ما رستخیز.
نظامی.
و رجوع به رستخیز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ کَ دَ)
بلا و سختی و مصیبت آوردن:
تیغ ابروی تو بر من رستخیزآرد فکیف
روزها شد تا نفرمودی سلامم را جواب.
انوری.
و رجوع به رستخیز برآوردن و رستخیز افکندن شود
لغت نامه دهخدا